چه اتفاقي مي افتد كه يك انسان چنان خود را بي پناه و تنها در ميان ناآگاهي مي بيند كه به فكر خودسوزي، خودكشي و فداي خودش براي بيداري انسان هاي ديگر مي كند؟ كم نيستند افرادي كه در روزگار ما خود را سوزاندند تا پيامي به يك ملت بدهند. آيا مي توانيم تصور كنيم كه اين افراد نوعي اتمام حجت براي ملت ها و انسانيت هستند؟!
از سوي ديگر اين تصور نيز ميتواند وجود داشته باشد كه اين افراد چنان از طرف هم انديشانشان تحت تاثير قرار مي گيرند كه دست به چنين اقداماتي مي زنند. و در واقع مورد سوءاستفاده فكري قرار گرفته اند.

هما دارابي، پزشك متخصص اطفال ايراني، وي در نيوجرسي، نيويورك و كاليفرنيا طبابت كرده است اما در سال 1355 به قصد خدمت به وطنش به ايران بازگشت. بعد از انقلاب اسلامي در ايران، بخاطر امتناع از حجاب، مطب وي بسته شد. وي در سال 1373زماني كه تنها 54 سال داشت و صاحب دو دختر بود، در اعتراض به وضع حقوق زنان و در مبارزه با رفع حجاب اجباري در ايران خود را در يكي از ميدان هاي شلوغ شمال تهران سوزاند در حالي كه اينچنين شعار ميداد: "مرگ بر ظلم! درود بر آزادي! جاويدان ايران!"
رجوع كنيد به:
Heo Se-uk ،عضو اتحاديه كارگري كره جنوبي، پنجاه و چهار سال داشت و راننده تاكسي بود. وي خودش را در بهار سال 1387 در جريان اعتراض به موافقت نامه تجارت آزاد ميان كره جنوبي و آمريكا آتش زد. علارغم 65 درصد سوختگي، دو هفته بعد از اين واقعه زنده ماند و دست آخر بخاطر عفونت زخم هايش جان سپرد.
Uddhav Bhandari، پناهجوي نپالي، در زمستان سال 1386 در مقابل ساختمان ايگل در گلاسگو خودش را آتش زد. وي كه افسر پليس نپال بود بخاطر اينكه از طرف پليس اين كشور تحت تعقيب بود، از بازگشت به كشورش وحشت داشت.
رجوع كنيد به:
Malachi Ritscher، موسيقي دان شيكاگويي، در اعتراضي سياسي عليه جنگ عراق اقدام به خودكشي كرد. وي در ساعات شلوغي صبح در پاييز سال 1386، در كنار آزادراه كِنِدي خودكشي كرد.
رجوع كنيد به:
Eleftheriya Fortulaki، يوناني، در سال بهار سال 1386 در سپوليا، آتن اقدام به خودكشي كرد. همسر وي كُرد بود و داراي دو فرزند بودند. او در اعتراض به وضع بد كُردها در تركيه اين عمل را انجام داد.

رجوع كنيد به:

Alfredo Ormando، نويسنده همجنس باز ايتاليايي، در زمستان سال 1377 در اعتراض به سياست هاي كليساي كاتوليك رم در رابطه با مسيحيان همجنس باز خود را آتش زد. بعد از اينكه دو پليس شعله هاي آتش را خاموش كردند، وي با وضعيت بحراني به بيمارستان سنت يوجينو برده شد و باگذشت يازده روز جان سپرد.
Graham Bamford، انگليسي، وي در بهار سال 1371 در اعتراض به جنگ بوسني و هرزگوين و نسل كشي Ahmici، در برابر مجلس انگلستان در لندن خود را آتش زد.
رجوع كنيد به:
Chan I-hua، فعال آزاديخواه تايواني، در بهار سال 1369 زماني كه مراسم تدفين يكي ديگر از فعالان آزاديخواه كه خود را در سوزانده بود توسط پليس ممنوع شد، وي خود را به نشانه اعتراض آتش زد.
رجوع كنيد به:

Sebastian Acevedo، معدنچي اهلي شيلي، در پاييز سال 1363 در اعتراض به بازداشت فرزندانش در دوره ديكتاتوري پينوشه خود را آتش زد.
رجوع كنيد به:
http://www.guardian.co.uk/world/1999/oct/08/pinochet.chile3
Artin Penik، ارمني اهل تركيه، در تابستان سال 1362 در اعتراض به حملات تروريستي در فرودگاه Esenboga توسط ارتش سري ارمنستان، خود را آتش زد. وي در دستخطي كه از خود بجا گذاشت، نوشت: "ديگر تحمل بار غم كشتار مردم بيگناه را ندارم"
رجوع كنيد به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Artin_Penik
Oleksa Mykhaylovych Hirnyk، اوكرايني، وي خود را در زمستان سال 1357 در اعتراض به جلوگيري اتحاد جماهير شوروي از تاريخ، فرهنگ و زبان اوكرايني آتش زد.
افراد زير در اعتراض به جنگ ويتنام اقدام به خودكشي كرده اند:
George Winne, Jr - بهار سال 1350
Florence Beaumont - پاييز سال 1347
Roger Allen LaPorte - پاييز سال 1345
Norman Morrison - پاييز سال 1345
Alice Herz - زمستان سال 1345
¨ ¨ ¨¨ ¨ ¨¨ ¨ ¨¨ ¨ ¨¨ ¨ ¨
منبع:
حمله تروريستي لندن
پيوندهاي مرتبط:
كتاب "خودسوزي براي اعتراض" نوشته Michael Biggs - فرمت: PDF
با درود
ReplyDeleteاول از همه فرض میگیرم از پان ترکانی نیستید که خود را جای ایران دوست جا زده باشید...
خوشحالم که این مطلب خار چشم پان ترکان مادر فروش (مادر فروش) شد...افتخار میکنم که این نگاره تا اکنون پنجاه هزار بازدید کننده به خود اختصاص داده است...خرسندم که چندین استاد دانشگاه و محقق بزرگ ابراز لطف فرمودند...به خود میبالم که این جستار چندین تن از سران مزدور پانترک را به لرزه افکنده است...
در پاسخ به نظر جنابعالی موراد زیر توصیه میشود:
۱) ای کاش قبل از اظهار عقیده، ابتدا کلّ جستار را مطالعه میفرمودید...بیش از این دنبال آمار، منبع و سند میگردید؟ ۴ ماه زمان روی تحقیق این مطلب گذاشتم و حتی با استاد دانشگاه تاریخ آمریکا هم تماس گرفتم... به منابع پایان مطلب دقت کردید؟
۲) بهتر است وقتی کسی را نقد میکنیم مستند عمل کنیم...در کدام کامنت توهینی از بنده نسبت به دیگران دیدید؟...اتفاقا در مقابل وطن فروشانی که مرگ بر میهن! فریاد میکنند خیلی مدارا کردم...
۳) در تمامی کامنتهای منطقی که نیاز به توضیح و ارائه آمار داشتند به تفصیل پاسخ دادم...کدام کامنت حسابی بی پاسخ ماند؟
۴) بنده با اینکه حدود ۲۰۰ جلد کتاب مطالعه نمودم، همیشه و همه جا عنوان کرده ام که هنوز چیزی نمیدانم...همه مطالب این تارنگار از کتب و منابع معتبر استخراج شده است... مایه بسی خوشحالیست که از شما بیاموزم...
۵) چرا از اینکه در یک زمینه نا آگاه باشید ناراحت میشوید؟...اگر آگاه بودید هرگز بیان نمیکردید که فارسی با کرد و بلوچ و غیره مشکلی دارد!!! و بالعکس...
شما فراموش نکنید که امروز روزی است که هیچ قمی با دیگری مشکل ندارد بلکه به دلایل تبعیضی با حکومت مشکل دارند...
یادتان باشد فرش هزار رنگ ایران که استحکام گره های آن به خاطر اقوام گوناگون آن است، مثل قالی کردستان هرچه پا بخورد محکمتر میشود...
۶) اما در پاسخ به سوالی که در انتها پرسیدید باید عرض کنم تا زمانی که پان ترکان (مادر فروش) خواستار نوشتن قانون اساسی و تدریس فقط زبان ترکی در مدارس باشند فقط در صورتی به آرزوی خود خواهند رسید که دیگر کشوری به نام ایران وجود نداشته باشد...
به نام پروردگار
ReplyDelete۱) پس که گفتید: "این پان ترکان هستند که باید تصمیم بگیرند در کشور ایران زبان ترکی باید تدریس و آموزش داده شود...و هر آنچه آنها گفتند شما هم میپذیرید"...!!!
حدسم در پان ترک بودنت به یقین تبدیل شد...به یاد داشته باش چون وطن همچون مادر عزیز است، میهن فروشی بس همانا مادر فروشی است...
۲) چقدر ساده اند کسانی که فکر میکنند اگر در لباس ایرانی دوست ظاهر شوند، شناخته نمیشوند...
پروردگار را سپاس که این جستار به هدف خورد و تن نجس پان ترکان و تجزیه طلبان را به لرزه افکند...
تو حتی در پاسخ به ادعاهایت نیز عاجز ماندی...
آنقدر ترسویی که از ذکر نامت هم هراس داری...
۳) فراموش نکن که از نظر ما میهن دوستان وقتی که باصطلاح پان ترکیست ها و یا پان عربیست ها حرفی میزنند یاد عوعو سگ و زوزه شغال می افتیم. درست است که ایران این روزها مثل شیری که کسالت دارد، بیمار و خسته در جائی استراحت میکند و این سگها و شغالها در اطرافش عوعو میکنند و زوزه میکشند. ولی جرات نزدیک شدن به این شیر که دلی آذری و کردی و لری و بلوچی و عرب و خراسانی و مازندرانی و پارسی و یهودی و ارمنی و آسوری و ترکمن و غیره دارد، را ندارند.
چو بیشه تهی ماند از نره شیر، شغالان به بیشه در آید دلیر
چو بیشه ز شیران تهی یافتند، سگان فرصت روبهی یافتند