امروز دوباره رفتم تا مدارک موافقت اصولی رو تحویل بدم. سر راه ماشین یک پیرمردی با یه خانم جوونی که احتمالا دخترش بود پنچر شده بود، می خواستم برم کمکشون بدم چونکه به نظر مستعصل می رسیدند، اما گفتم ولش کن بابا یه بنده ی خدایی پیدا میشه کمکشون میکنه. وقتی رسیدم سازمان، دیدم اون بنده خدایی که کارش دارم داره صبحونه می لمبونه. مجبور شدم ده دقیقه منتظر شم. بعد فرم های موافقت اصولی رو دوباره تحویل دادم. طرف صریحا گفت دیگه مزاحم ما نشو، برو خونتون منتظر زنگ باش. گفتم چقدر طول میکشه، یه جورایی پیچوند. البته دست خودش نبود، می دونم معلوم نیست. بین یک ماه تا شش ماه زمان می بره. باید دید خدا چی میخواد. آنها بی خیالند، ما منتظریم، فک کنم خدا هم منتظره. ;)
Monday, November 17, 2014
پایان جمهوری اسلامی ایران و آغاز جمهوری ایران
تمدن نوین ایرانی نه موافقان نظام و نه مخالفان درک درستی از حکومت و نحوه تفکر آن ندارند. حکومت یک قدم جلوتر است از این جهت که جهان بینی ع...
-
شاید زندگی آنقدر هم که از سوی عرفا و دینداران گفته می شود قیمتی نباشد. فرض کنید که ما همه در جای ناکجایی گرد هم آمده بودیم و "قالو بلی...
-
ایران کشور شگفت آوری است. مساحت زیادی دارد. تعدد اقوام نیز در آن زیاد است. از نظر محیطی نیز باورنکردنی است: همه چیز دارد، کوه های بلند، ...