فهمیدم که من درون تو
ناچیز و بی مقدار
بوده م به آزگاری که نمی دانم
از تو دلخور نیستم
دیگر
اما
این بیهودگی را
تاب آوردن دشوار است
نازنین بی انتها
رفیق تنها و تنهایی
آنچه هست
زیبا نیست
و تو به این وسعت رنج
نمی ارزی
و من
ناچیزتر و بی ارزش تر از آن بودم که باشم
کاش
یکبار به خودآیی
به عمق رنج ها بنگری
شاید چراغ را خاموش کنی
تا همگی بخوابیم