روز دوم
روز سوم
روز پنجم
ابرهیمم مندر منجنیقباقلبی از سرما استادهو چشمی به ناکجا خیره ماندهو مغزیآتش را تمنا کننده
روز هشتم
ای شریف ترین نام ها
روز نهم
یکبار دیگر
رساتر
و محکمتر
فریاد میکنم
انتخاب من تویی
روز دوازدهم
تجدید عهد میکنم با تو
که دلم چنان مشغول تو شود
که از غیر تو فارغ شود
روز سیزدهم
مثل همیشه
در دنیای پوچ
در دنیای پوچ
هیچ
در دنیای هیچ
پر غلغله
پر جنبش
مملو از اندیشه
روز هجدهم
احساس در ورود به ناخوداگاه است
و ناخوداگاه
شکل دهنده واقعیت
روز بیستم
همدم
تجارت
سلامتی، هوش و حکمت
فرزند
هدیه
غم بی پناهی
خاطره گناه
اندوه خواستن
از خواستن بیزارم
چنان که از نظام احسن
کوتاه بیا
کمی
خوابم می آید
روز بیست و پنجم
میعاد ما
غروبی که
دل نشین غم انگیز است
روز بیست و ششم
دیر شد
و محال شدم
روز سی و سوم
تسلیمم
این روزگار تلخ
بالاخره شیرین می شود
با تو؟!
روز سی و چهارم
روز سی و هفتم
قاطعانه
بی هیچ تردیدی
پس می دهم